جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!
جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!

aliaa12 کیست؟
کسی که با وی می شویم 7 میلیارد نفر!!!


طراحی و مشاوره انواع کاور:aidinoo

آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

                                                                           !!! فوقع ما وقع!!!

  • aliaa12

به نام خداوند جان و خرد

سیاهچاله در پناه نور ترس ، آوای دل انگیز کمانچه را فرو داد و انوار آرزو را به آغوش کشید.

به میان آوردن رساله ای نانوشته که در عمق ذهن نیم سوخته ،مدفون و مکتوب است، از جذبه سیاهچاله فرجی یافت شود!

لذا سخنی پدید آید که در ذهن جن و پری، اعم از زمینی و فضایی نگنجد و تنها امیدش صفای دل فانی قلم زندگیست! 

درفش ارباب کشتی مودت گرچه در فَر درونی و بیرونی درخشد ؛جز آرمانی در دست گردباد پوچی نیست که موش و گربه در نبود سگ نگهبان به بازیش گیرند و همهمه شکوه زنند! تراژدی ای که تراژدی همگان را به وجود آورد و با آن خندید و گریه را بلعید!

حال که زرگری در تالار آیینه همایونی نیز دیده را به افق ندوزد چه باید کرد!؟ نظر فروبست!؟؟

شاید نگاهی به عهود زندگی خالی از لطف نباشد ،  پیمان هایی به روح آغشته که گوشت و خون را در بندش گذاشته  و به انتظار تولدی دوباره یا روشنایی تقدیس شده می نشینیم! در حالی که جسم ،خود از روح است و به رویمان نمی آوریم!!! حتی نگاهی کوتاه به زندگی، یادآور منجلابی از ناکامی هاست که متوجهش نیستیم و فقط سکونی است که پیش می رود!!!

حتی حرکت این سازه ذهنی ، روحی را به تصویر کشد که در کاویدن پاسبانی ،سردرگم است و در تکاپوی آرامش ، خویش را راضی می نماید!!! 

سرمای سوزناک ترس که آتش خلاقیت را به شمعی جانسوز مبدل ساخت و شعله را به نسیمی خاموش ساخت؛ فراموشی ای که استیصال روح درخشان را به همراه دارد و ما با لبخند به پیشوازش می رویم! نمیدانند که چه کردند و از بهر چه کردند!

شاید عالم هستی  وسعتی که بود و هست و خواهد بود را می شنود ولی در آسمان آبی خویش ، کلید زندگی را دریغ می دارد و شمارش طلوع خورشید را گواه می گیرد! 

شاید شبی که بهانه نان نباشد!!! 

.

.

.

*****

  • ۷ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۵
  • aliaa12

سرطان

حتی یک یاری کوچک ، لبخندی زیبا و آرامش بخش است.

روی عکس زیر کلیک کنید.

شماره حساب های محک

  • aliaa12

بسیاری فکر میکنند فرد مسئولیت پذیر شخصیست مستقل که به کمک دیگران نیازی ندارد و کارهایی را که به او محول میشود به نحو احسن انجام میدهد و عواقبشان را می پذیرد! که این تفکر آنقدر که به نظر می رسد صحیح نمی باشد! پس بد نیست نگاهی به معنی و مفاهیم مسئولیت پذیری بیندازیم!

مسئولیت پذیری یعنی هرگز کسی را به خاطر چیزی که هستید ، کاری که انجام میدهید و یا احساسی که دارید سرزنش نکنید و تقصیر را گردن این و اون نیندازید! همیشه به یاد داشته باشید هرکس کنترل زندگی خویش را دارد و اگر احساس می کنید کنترل می شوید خودتان این اجازه را به زندگی داده اید!

همچنین مسئولیت پذیری به این معنی نیست که خود را در کارها سرزنش کنید و بگویید ایکاش ... . در واقع باید درک کنید که در هر برهه زمانی  با توجه به شخصیتی که داشتید بهترین انتخاب را انجام داده اید!

مسئولیت پذیری یعنی آگاه باشید کی و کجا مسئولیت نمیپذیرید تا تغیر کنید و به سوی پیشرفت گام بردارید!

مسئولیت پذیری یعنی از اموری که شما را متوقف یا کند می کند آگاه باشید! چرا چیز هایی که نمیخواهیم در زندگیمان نگه داریم!؟

مسئولیت پذیری یعنی کشف موضوعی که در زندگی خود به دنبال آن هستید و عمل کردن به آن . اهدافتان را بیابید و به خوبی مشخصشان کنید ، سپس بروید برای دست یافتن به آن کاری انجام دهید!

مسئولیت پذیری یعنی ضمیرمنفی خود را در جایش بنشانید! ضمیر منفی همان ندای درونی است که تلاش دارد دیوانه تان کند و در اغلب موارد پیروزی با اوست! مطمئنا خیلی ها به وجود همچین ندایی دقت نکرده بودند و یا این ندا آنقدر با آن ها اخت شده است که حضورش را احساس نمیکنند! این ندا همان ندایی است که نداشتن و باختن را در گوشمان وزوز می کند . بگذارید یک مثال بزنم "اگر به دوستم تلفون کنم شاید فکر کند خود را زیادی تحمیل میکنم اگر زنگ نزنم شاید فکر کند به او بی علاقه ام . از طرفی اگر زنگ بزنم و پیغامگیرش جواب بدهد فکر می کنم پس کجاست؟ و همه شبم خراب می شود چون می دانم با بچه هاست و اگر هم تلفن نکنم به هر حال در آشفتگی می مانم! شاید بهتر است بیرون نروم! شاید تلفن کند و فکر کند با رفقا هستم و ... ." 

مسئولیت پذیری یعنی آگاه بود از انتخاب ها در هر موقعیت دارید و انتخاب بهترین آن ها! به عنوان مثال وقتی صبح صدای زنگ ساعت را می شنوید خودتان باید انتخاب کنید روز را چگونه آغاز کنید! بلند شوید و پرده ها را کنار بزنید و روز را وارد اتاقتان کنید یا خواب آلود در تاریکی این ور آن ور بروید یا همانجا بخوابید!

پس مسئولیت پذیر باشید و از همین حالا شروع کنید!

  • aliaa12

صدای ویبره و زنگ ساعت آرامش صبح را درهم می شکند.

ستاره چشمانش را باز می کند. به بدن خود کش و قوسی می دهد و به آرامی از جایش برمی خیزد. یک شاخه گل رز به همراه یک یادداشت توجه چشمان خمارش را جلب می کند. یادداشت را بر می دارد.

"خورشید تابان زندگی من ، گرمای ابدی لحظاتم ، ستاره جون! صبح زیبایت بخیر!"

ستاره لبخندی می زند و میگوید: از دستت علی!

*****

 هتل ماندارین شرقی در توکیو

علی گوشه عینکش را می فشارد!

به امیر زنگ بزن

چند ثانیه بعد

  • aliaa12

همیشه در مقابل انسان ها مشکلاتی وجود داشته مشکلاتی که از محیط شروع میشه ذهن رو درگیر میکنه و هرکس با پاسخی متفاوت با مشکل مقابله می کنه! بعضی مشکلات اونقدر کوچک و گذرا هستن که دیگه هیچوقت به یادشون نمیاریم! اما بعضی مشکلات اونقدر عظیمند که ذهن و روح ما رو به واکنش وا میداره! واکنشی که در هر شخص متفاوته! واکنش هایی گوناگون و از همه رنگ!

 حتی با این که ذهن واکنش نشون میده و به خیال خودش مشکل رو حل کرده بعضی اوقات ذهن به یک بنبست میرسه! بنبستی از جنس درماندگی!

این درماندگی به مرور زمان شخصیت و افکار انسان رو تغیر میده و باعث میشه اون احساس رضایت درونی و لذت بخش ،خدشه دار بشه!

تنها راه رهایی از این درماندگی مقابله کردن است. نه مقابله ای از جنس فرار! انجام اون کار و به اتمام رساندنش یا به عبارت دیگر بهترین و شاید تنها روش برای رسیدن به احساس بهتر نسبت به خویش دست به کار شدن است.

 اندیشمندی گفت:" زمین طی این همه سال آن قدر مشکل و غم و غصه دیده که دیگه غم های تو براش تازگی نداره!" 

فکر نکن طی این همه سال و بین این جمعیت عظیم تو تنها کسی هستی که با یک مشکل مواجه میشی. به این فکر کن که انسان های زیادی بودن که در طی این اعصار تونستن مشکلات خودشون رو حل کنن و چرا تو نتونی!؟ 

شاید فکر میکنی اگر به واقعیت های مشکلت نگاه کنی خرد میشی! اما واقعیت اینه که گذشتن از کنار مشکل درماندگی بسیار زیادی ایجاد میکند و قیمت زیادی باید بابتش بپردازی! اما با ایستادن مقابل مشکل میتونی با این درماندگیت بجنگی و پیروز بشی!

"کسانی که از خطر کردن پرهیز میکنند با احساس هراسی زندگی می کنند بسیار شدیدتر از هراسی که اگر خطر کاهش درماندگیشان را میپذیرفتند احساس می کردند!" 

پس همین حالا برای رهایی از این گرداب تلاش کن!

  • aliaa12

دوستان عزیز! این پست رمزش برداشته شد! امیدوار نیستم خیلی بفهمین کی به چی شد! با اینکه میدونم میفهمین!(یه کوچولو سانسور کردم مخاطب پیدا نشه!)

به عنوان یک انسان، زندگی ما محدودیت هایی داره. به عنوان یک انسان از کارهامون دفاع می کنیم یا کاری میکنیم که شرایط برامون قابل قبول بشه! در این کار ، خبره هستیم! چون یک انسان هستیم و این قدرت ذهنمونه! این کار بنا به روندی از ما محافظت میکنه! اما ما باید بهش کنترل داشته باشیم!

.

حالا میخوام از ذهن قدرتمندت استفاده کنی!چون وقتشه! حالا تصور کن دوست من (بی حد و مرز):
در یک صبح طوفانی از خواب برمیخیزی و خودت رو در محیطی می یابی که آرزو و رویای بسیاری از مردمان این کره خاکیست!

  • aliaa12

روز دختر مبارک

خداوند بلندمرتبه لبخند زد و دختر را آفرید.

دختر سرچشمه زیبایی ها و خوبی هاست که لطیف ترین و صمیمی ترین فضایل را می توان در آن جست و جو کرد. زیبایی ای که در دختر موج می زند ، در نوع انسان بالاترین شکل زیبایی است و معیار زیبایی های دیگر است و خوبی ای که در دلش نهفته است به لطافت روح است و قلب مخلوقات را تسخیر می کند.

رویایی که در دل دختر می تپد جهان را زنده نگه می دارد و امید را در رگ هایش به جریان می اندازد.

دختران دیروز و دختران امروز 

دلتان شاد و خرم یاد

روزتان مبارک باد

aliaa12 (علی ای ای 12)

.

.

.

پ.ن: دیگه نخواستم سرتون رو درد بیارم خلاصش نمودم!

پ.ن: هر کاری کردم کاور نیومد :(

  • aliaa12

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

هیچوقت فرا رسیدن همچین روزی رو دوست نداشتم. روزی که یک جفنگ نوشته ، جفنگ آباد رو تعطیل کنه. روزی که محفل ناتمام بمونه. روزی که بیخیال جزیره ی الماس بشم. روزی که باید بگم:

جفنگ‌‌آباد! شاید روزی دیگر ، آبادت کنم.   به امید دیدار!

کاشکی جز معذزت خواهی کاری از دستم برمی‌آمد. از همه دوستانی که جفنگ‌آباد را زنده نگه می داشتند و در خیابان های این آبادی کوچک همراه و پشتیبان من بودند ، سپاس گزارم.

من به خاطر ناتمام ماندن محفل از همگی به ویژه بهار جان معذرت می‌خواهم.

از لحظات شادی که در دنیای مجازی برایم رقم زدید ممنونم.

همیشه این سخن را گرامی می‌دارم:

"هنگامی که با دوستان به سر می‌برم دیگر هیچ آرزویی ندارم"

.

  • aliaa12

نیمه دوم سال 86 بود. کلاس پنجم بودم. زنگ ریاضی بود. فسقلی بودیم. خوشبخت بودیم و ... .

پویان(یکی از دوستان تپلی بنده) پای تخته سفید ایستاده بود و مسئله ای را حل می نمود. در آستانه اتمام حل مسئله ، خانم شادفر (معلم بسیار عزیز بنده) گفت: آیدین چقدر حرف میزنی و ... . بیا جلو و کنار آجری بشین(مقابل میز معلم و طرف پنجره)(اینکه چرا تک نفری نشسته بودم رو نیمکت رو شاید بعدا توضیح دادم.) و ... .

پس از لحظاتی آیدین با قیافه ای مظلومانه آمد به کنار من و در مسیر نشستن بر روی نیمکت گفت:

سلام ، چیکار کنیم!؟

چشمان خانم شادفر از این که آیدین به این سرعت مهر دهانش باز شده است درشت شد!

خانم شادفر: علی با آیدین حرف نزن و ... .

ما هم که کلا مخمان مثل آدمیزاد کار نمیکرد و نمیکند کیف خویش را برداشتم و در میانه میز گذاشتم(چقدر خشن!!!).

خودم: آیدین تا زنگ تفریح با هم حرف نزنیم! 

آیدین: باشه. حرف نزنیم.( فعلا نتونستم هضم کنم چطور آیدین به این سادگی با موضوع کنار اومد!)

خوشبختانه طرح موفقی بود.(شایدم من آدم سرد و بی احساسی بودم.) و خانم شادفر دیگه به آیدین گیر نداد.

پیشنهاد میدهم این طرح در مدارس کشور اجرا شود. ( اصلا باهاش موافق نیستم.)

  • aliaa12