جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!
جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!

aliaa12 کیست؟
کسی که با وی می شویم 7 میلیارد نفر!!!


طراحی و مشاوره انواع کاور:aidinoo

آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرنوشت» ثبت شده است

مایا ها قومی بودند از اقوام کهن  قاره ی آمریکا!!!! برای اطلاعات بیشتر به مایامراجعه شود!

به پیشونیش دقت کن!به پیشونیش دقت کن!!!

برای شناختن درجه اجتماعی یک فرد مایا ، صاف به سرش نگاه کنید. میدونید چرا؟ نمی دونید!؟ پس حالا می فهمین!

چرا این دوستان عزیز با  اینقدر با ظاهرشون مشکل داشتن نمی‌دونم!؟ شاید تحت تاثیر مریخی‌ها بودند!

طبقه جنگجو:

جنگجویان مایا که بسیار جوگیر تشریف داشتند موی جلوی سر خود را جیلیز ویلیز می‌سوزاندند!!!(چه دل و جرئتی!!!بعد از کچل کردن تو سربازی شکایت می‌کنین!)

پس از این عمل لطیف و دردناک ، وقتی بهبود حاصل می‌نمودند ، باقی مو های خویش را بلند می‌نمودند و این مو‌های بلند را با تسمه‌ای گرداگرد سر می پیچیدند.(مدل مویی داشتن برا خودشون!!!)

طبقه نخبه:

1.نخبگان در جامعه مایا از نوزادی تبدیل به نخبه می شدند !!!یعنی چی!؟

یعنی این که کله مبارک نوزاد را پس از تولد ، بین دو تخته تحت فشار قرار می دادند و سر نوزاد نخبه صاف رشد می نمود و پیشانی نوزاد به صورت عجیبی صاف می شد.(می‌گم اینا با ماهیتشون مشکل داشتن بازم بگین نه!)

2.تعدادی از نخبگان مایا با دندان خویش مشکل داشتند و با سوهان به جان دندان های خویش می‌افتادند و دندان هایشان را تیز می‌کردند تا زیباتر جلوه کنند!(کی این معیار ها رو گذاشته خدا می دونه!!!آخه دندون بدبخت چه گناهی کرده!؟)

3.مشکل نخبگان مایا با دندانشان به مورد بالا ختم نمی‌شد! در حرکتی عجیب ، طبقه بسیار نخبه با مته دستی دندان‌های جلویی خود را مورد عنایت ویژه قرار می‌دانند و سوراخ می‌کردند و سپس با یشم‌ سبز یا سنگ شیشه یا پیریت آن ها را گوهرنشان می نمودند!(حتما باید یه دندانپزشک مایا رو دید.)

طبقه روحانی:

خودشونو آبی رنگ می زدن!!!!(دیگه چیزی در موردشون نمی‌دونم!!!)

طبقه معمولی:

اگر کسی هیچکدام از اعمال فوق را انجام نداده بود حتما عادیه دیگه!!!

پ.ن:خطاب من مردمان امروزی مایا نیست!!!

  • aliaa12


خواهی نخواهی روز‌ها یکی پس از دیگری می‌گذرند ؛‌ قانونی از قانون های طبیعت که فرصت می‌دهد و می‌گیرد. همان طبیعتی که پایه گذاشته شده تا آرزو ها را در دل ما بدواند .
آرزو ها و خواسته هایی که از طلوع تا غروب زندگی با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم. راهی بی‌پایان که در  هر پایانش شروعی دوباره نهفته است.
امید به کامروایی از روی خصلت در اعتمادی خود‌ساخته و اکتسابی.امیدی که خورشید تابان بشریت است ، بشریتی که پایه گذارده شد تا زیبایی های زندگی مفهوم پیدا کند ، زیبایی که باید اساسش انسانیت باشد.انسانیتی که بنیانش مهربانی و امید و آرزوست.
در این زندگی افسار گسیخته ،انتخاب ها نقش دارند و مسئولند اما  همه حرف ها را نمی‌زنند. روزگار هم حرف‌های خویش را دارد ، روزگاری که برای زندگی نقشه هایی دارد ، گاه پسندیده و گاه ویرانگر. اتفاقاتی که جز غافلگیری سودی ندارند.
امید‌ها و آرزوها در زندگی به تار مویی بندند ، تار مویی که با قطع شدنش امید‌ها و آرزو‌های خویش را پوچ و از دست‌رفته می‌یابیم اما ما انسانیم و امید و آرزوست که سرشت ما را می‌بافد و هر بار امید و آرزویی نو در کالبد ما دمیده می‌شود و زندگیمان را از فرط استیصال بیرون می‌کشد و این سرشتی پسندیده است.
روزگار نیرنگ‌باز است ، نیرنگی که برای وجود ماست. وجودی که بسی والاست و باید احترامش را نگه داریم ، زیرا در این روزگار نیرنگ‌باز:
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"
و حضورمان وقتی معنا می‌یابد که در آن جولان دهیم نه این که افسارمان را به دستان نیرنگ‌بازش بسپاریم.
.
.
.
.
.
امیدوارم لذت برده باشین!! (تا جایی که تونستم از نثر مسجع و سنگین استفاده ننمودم اگه نارسایی داشت شما ببخشید(فرز بر وزن فعال این جملمو فهمید برای اطلاعات بیشتر مراجعه آزاد است.))

 آ.ن: از جمیع دوستان خواهش‌مندم اگر از این پست چیزی فهمیدید ما را هم بی‌خبر نگذارید. مچکرم.
(نکته کنکوری:جمیع دوستان ادبیاتشون در حد تیم ملیه!!!)
  • aliaa12