جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!
جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!

aliaa12 کیست؟
کسی که با وی می شویم 7 میلیارد نفر!!!


طراحی و مشاوره انواع کاور:aidinoo

آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب با موضوع «جفنگی شعر» ثبت شده است

یاد داری لبخندش کرد عشق او مشهود

آن لبخند که به زیبایی چشمش افزود

یاد داری نگاه بر نگاهت دوخت

پر از حرارت، پر از عشق، پر از شوق

آن روز ریشه‌ی تنهایی‌هایت سوخت

فهمیدی دنیا در آغوشش زیباست

فهمیدی عشق زندگی را معناست

آنگاه و آن روز به خاطرت هست

که خسته بود و چشمش بست

سر بر شانه‌ات نهاد و خفت

بر لب رود محبت، بر خاک شناخت

گل زیبای تعلق داشتن شکفت

فهمیدی دنیا با او در آغوشت زیباست

فهمیدی عشق زندگی را معناست

+++

امروز که آن رود خشک و آن گل پژمردست

امروز که محبت سرد و تنهایی سبزست

به یاد آور، به یاد آور، به یاد آور

به یاد آور که خوشبختی حقیقت دارد

+++

  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۲۴
  • شهریار ()

گفت عشق و معشوق نوشته‌ایست بر صفحه‌ای از دفتر یاد. و صفحه ورق خوردنیست. گفت مانند آن بود و ورق خورد، شاید ورق بخورد و شاید مانند آن بیاید. گفت بودند و رفتند و اکنون دریاب که عشق تو هست و تو. گفتم: شعله‌ی عشقم نفهمیدی. به چشم من زندگی‌ای گر ماشین‌وار صرف نوشتن خاطرات و احساساتیست که در صفحه جا می‌شوند گویا هیچوقت وجود نبوده است و وجود نیست. نبودست و نیست او که در آغوش معشوق از صفحه‌ی روزگار بیرون نجهید. طبسم کرد؛ گفت: پس هیچ‌کس نبود و نیست که عشق آنچه در سر داری نیست. یاد میگیری.

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۱۸
  • شهریار ()

گفتم که بودن دردناک است؛

گفت بمیر

گفتم امید است که درد بمیر؛

گفت امید به هرچه جز مرگ باشد واهیست؛ میمیرد. بمیر.

گفتم مردن دست من نیست؛

گفت درد بکش. مردن را فراری نیست. بمیر.

  • شهریار ()

این باغ همیشه در زمستان است
روز کوتاه و در شب دل ویران است
تن من از سرما میلرزد
از تاریکی و از فردا میترسد
آتش لبخندت را روشن کن
فردا را منور، قلبم را گرم کن

  • شهریار ()

کوتاه     بلند و فرازش پیدا 

ماهی   حریص و بانگش هویدا 

ماه       پنهان و تاجش پیدا 

زر         براق و غمش هویدا 

گل       بستر و مهرش پیدا 

زنبور     خسته و پیمانش هویدا

بهار      افشان و آسمانش پیدا

مرگ     کران و نگارش هویدا

زندگی   فروغ  و ستیزش پیدا 

تابستان  رنگی و سیبش هویدا 

گاز باید زد 

گاز 

     گاز 

          گاز 

:)

  • aliaa12

(جفنگی شده شعر سهراب در زمستان)

دشت هایی چه فراخ

کوه هایی چه بلند

من در این آبادی پی چیزی بودم

پی گرما شاید

پی ابری ،ریگی،تگرگی

پی برفی ماندم،سوز می آمد ،گوشگیر داشتم

چه کسی وزوز کرد؟

اسکی کردم

باشگاهی سر راه

لب بازی

گیوه هارا کندم ونشستم،پام یخ زد

من چه داغم امروز 

و چه اندازه تنم تب دارد 

نکند دارو گران باشد

چه کسی پشت تگرگان است

عصر یخبندان است

مهربانی هست،پرتغال هست،ایمان است

آری

تا جفنگ هست زندگی باید کرد

درشکمم چیزی است به رنگ سیب کبود

وچنان بیتابم که دلم میخواهد

بدوم تا دم در*،بنشینم

دور ها آوایی است که مرا میخواند:

آب قحط است!!!!!

                                                                    

اشاره به در دستشویی دارد.


  • شهریار ()