جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!
جفنگ آباد

نوشته می‌نویسیم!

aliaa12 کیست؟
کسی که با وی می شویم 7 میلیارد نفر!!!


طراحی و مشاوره انواع کاور:aidinoo

آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

محفل (دسیسه ۵)

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ب.ظ

برای دیدن قسمت‌های پیشین و اطلاعات بیشتر به محفل‌نامه مراجعه شود.

کاور

چند کالسکه مصری از دروازه های مرکزی بابل عبور می‌کردند.

آیدین: احساس امنیت!

علی: از کانیکا چه خبر؟

پویا: کانیکا خوبه !!! انتظار داری خبری باشه!؟

آیدین: احساس امنیت!

پویا: باشه! فهمیدیم احساس امنیت داری! حتما باید تاییدت کنیم فکت رو ببندی!

- کوفت و ... .

پویا: سال پیش اینجا اینقدر شلوغ بود!؟

علی: احتمالا یه خبریه! شاید مسابقه باشه ، شایدم یه محاکمه!

آیدین: آره!‌ سال پیش که خیلی خوب بود!

پویا:تو که از جنگ چیزی سرت نمی‌شه!

علی: به خاطر طراحیای مسخرش میگه! نمیدونی وقتی گولاک نشان رو برد بالای سرش چه خرزوقی کرده بود!

- تا میدان پیاده بریم ببینیم چه خبره!

- بریم! به کالسکه ها بگو برن میدان شرقی منتظر بمونن!

*****

بهار با ردایی بلند و صورتی پوشیده به طرف میدان می‌رود و دست هایش را به راست و چپ تکان می‌دهد و همراهان وی در جمعیت پخش می‌شوند.

*****

سپیده سر و وضع خود را آراسته می‌کند . کش و قوسی به خود می‌دهد و خود را برای هر اتفاقی آماده می‌کند!

سپیده: از پسش بر میای دختر! مگه چیکار می‌خوان بکنن!

*****

پویا: عجب دستگاهی !!!

علی: یه محاکمه درست حسابی داریم اونم از نوع سلطنتیش!

آیدین: اوف! کمند تو جایگاه شخصیش نشسته!

علی: به اونجا که نمی‌تونیم نزدیک بشیم!

آیدین: دخترا کلا سوسول تشریف دارن! کمند فقط ادعا داره! اون دو تا محافظ رو نداشت جرئت ئداشت از خونش بیاد بیرون!

علی: امیدوارم جلو بهار هم همین رو بگی و ... .

تعدادی سرباز در میدان مستقر می‌شوند  و ... .

پادشاه در حفاظ گارد سلطنتی خود به جایگاه خود می‌رود و درباریان به دنبال او .

علی: بهزاد رو ببینین! عجب تیپ درباری زده نامرد!

پویا: پرنیان هم اوناهاش! این سفرا همیشه لبخند مصنوعی میزنن!

آیدین: کمند یه نگاه این طرف رو نمی‌ندازه! زل زده به پرنیان!

علی: دلت برا نگاهاش تنگ شده!؟

آیدین: کوفت!

*****

رها با انگشتر زمردنشان خود ور می‌رفت! حدود یک ساعت بود که از شهریار خبری نبود.

سر و کله شهریار پیدا می‌شود.

رها: سریع باش یکم!

شهریار: انصافا خیلی سریع بودم!

رها: چند نفر؟

شهریار: ۱۰۰۰ جنگجوی سرخ ما را همراهی خواهند کرد!

رها: خوبه!کی راه میفتیم!

شهریار: دو ساعت دیگه!

رها: بلاخره چند سکه شد؟

شهریار: ۱۰ بار توضیح دادم!!!

رها: خیلی گرون گفتی!!!

شهریار: خوب گوش کن!‌ راه نداره! نفری ۱۲ سکه میشه ۱۲۰۰۰ تا و  ۴۰۰۰ تا تجهیزات و ۴۰۰۰ تا خرج های جانبی  میشه کلا ۲۰۰۰۰ تا!

رها: خودت به کیانا توضیح میدی و ...!

*****

مردی یا ریشی بلند به میان میدان می‌آید درود بر شاه و ... . 

وزیر: متهم را به جایگاه راهنمایی کنید.

در یکی از کالسکه های سلطنتی باز می‌شود. متهم با متانت از کالسکه خارج می‌شود .

علی و پویا و آیدین با تعجب به یکدیگر نگاه می‌کنند!

سپیده با گام های استوار به جایگاه می‌رود و محاکمه آغاز می‌شود و ... .

نیم ساعت بعد.

پویا: الان چه اتفاقی میفته!؟

علی: دردسر واقعی!

آیدین: آخه قتل عمد به قیافه سپیده می‌خوره!؟

وزیر: می‌خواهی حرف آخر تو بزنی!؟

سپیده با صدایی آکنده از غرور و خشم  پاسخ می‌دهد: به خودم افتخار می‌کنم! همیشه بهترین کارم را انجام دادم و به حرفه‌ام احترام گذاشتم! همه مرا می‌شناسند و هیچ شبهه ای نیست و واقعیت پنهان نخواهد ماند!

وزیر: ساکت شو دروغگو ی پست!

چشمان نافذ سپیده وزیر را ساکت می‌کند!

شاه: حکم را ابلاغ کنید!

سپیده: گویا در این مملکت انسانیت بهایی سنگین دارد در این روزگار با تزویر خویش کار به جایی نخواهید برد و خداوند شاهد خواهد بود!

وزیر: حرف زیادی نزن! نبوکد حکم را ابلاغ کن!

نفس ها در سینه حبس می‌شود و جمعیت را سکوت فرا می‌گیرد.

 نبوکد: طبق قوانین حمورابی که بر این ستون نقش بسته است شما محکوم می‌باشید! طبق این قانون"در صورتی که پزشک ، فردی را برای جراحت عمیق ، به وسیله چاقوی فلزی مورد عمل قرار دهد و موجب مرگ او شود باید دو دست آن پزشک قطع شود."

همهمه‌ ی جمعیت به هوا بلند می‌شود! خشم در چهره سپیده هویدا می‌شود و با صدایی که دیگر به لرزانی می‌گرایید می‌گوید:ننگ بر این محاکمه و ... .

*****

TO BE CONTINUED

  • ۹۳/۰۴/۰۶
  • aliaa12

نظرات  (۱۶)

  • کمند سلیمانی
  • بالاخره محفل ىا دسىسه؟
    پاسخ:
    ها؟؟؟
    داستان محفل 
    فصل 1 (دسیسه)
    بخش 5
  • کمند سلیمانی
  • توهم!!! :))
    ىنى در اىن حد؟؟!
    پاسخ:
    :))! نه تا اون حد!
  • Kıᴀɴᴀ ᵛᵐ
  • خب این که واقعا یه اسم مصری وجود داره، ربطی نداره بچسبونینش به اسم من که :|
    کجای این اسم به کیانا شبیهه که بهش میگین کیانای مصری واقعا؟!
    پاسخ:
    مگه من چسبوندمش!!!!
    برو به آیدین بگو!!!
  • Kıᴀɴᴀ ᵛᵐ
  • واقعا ممنونم از توضیحات کامل و دقیقت! :|
    به هر حال با اسم زیبای من بازی نکنین!! این صد بار :|
    پاسخ:
    خواهش میکنم!!!
    مگه من اسم کانیکا رو ساختم واقعا یه اسم مصریه!!!!
    تا حالا صد بار گفتم توهم تو طئه دارم که.
    حالا یکم اغراق کردم ولی واقعن توهم توطئه رو دارم.
    پاسخ:
    توهم توهم توطئه رو داری!!!
    کمند => توهم توطئه(به خدا هر کسی که از شما خرید می کنه عاشق چش و ابروی شما نیست.) :دی
    پاسخ:
    دایی جان ناپلئون!
    خوبی شما؟
  • کمند سلیمانی
  • پوىا :)) چرا فرزندم؟ مگه زنا لولو ان؟
    پاسخ:
     کمند راست میگه!!!
    کانیکا که ترس نداره!
    زن به این خوبی!میذاره تنها بری مسافرت!!!!
    به خدا اینا همش تهمته. :دی
    این وصله ها به من نمیچسبه. اونم یه وصله ی مصری.
    من جونم در میاد از یه فروشنده ی زن خرید کنم. در این حد.
    پاسخ:
    دیگه پیش میاد پویا جان!!!
    زرنگی دیگه!
    میخام تغییر روند بدم دیگه و یاد سریال "دونگ یی" بیفتم!
    پاسخ:
    :))

    مگه من مردم دستان سپىده را بقطعند؟؟؟!
    دخترا سوسولن؟؟؟! ىک سوسولى نشانتان بدهم!
    کانىکا دىگه! زن... :دى!
    پاسخ:
    نه شما زنده اید!
    به آیدین بگو!
    آره!
  • Kıᴀɴᴀ ᵛᵐ
  • «گویا در این مملکت انسانیت بهایی سنگین دارد در این روزگار با تزویر خویش کار به جایی نخواهید برد و خداوند شاهد خواهد بود» اوف چه جمله (ها) ای!
    + اون وقت منم بودم تو این محاکمهه؟؟ :|
    ++ قضیه ی این «کیانای مصری» چیه؟ :||
    پاسخ:
    فکر کنم سپیده پیش پرنیان رفته کلاس!
    نخیر!
    کانیکا!
    کانیکا چیه دیگه؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    به قول آیدین کیانا مصری!
    تو که دیگه باید بشناسیش!
    بلی.داستان به این خوبی بقیشو دیگه تقسیم نکنید ما خواننده ها صبرمون کمه اعصابا هم ضعیفه الان هوا گرمه😁
    من حقتو میگیرم سپیده حق الوکاله هم نمیگیرم دی
    پاسخ:
    !
    سپیده٬بهار خشن حق میده! مراقب باش!
    1.un vaghean "gulak"e ya kulak?
    2.kiana masule umure malie?:D
    3.avalan vazir bikhod mikone mige "harfe ziadi nazan".badam ch ghanune khasheni!man vakilam ro mikham!
    پاسخ:
    1,گولاک
    ۲,فکر نکنم!
    3,همه با وزیر مشکل دارن! وکیل هم فایده نداره جلو حکم شاه! جالب اینجاست که قانونش واقعیه!
    خودم نجانتت میدم سپیده جون این وزیرم ادب میکنم.کم بود داستان کاش بیشتر بود
    پاسخ:
    کلا به نجات دادن و خشونت علیه مرد های بیچاره علاقه دارین!
    به خاطر این از حوصله خوانندگان خارج نباشه مجبور شدم این قسمت رو ۳ قسمت کنم!
  • ذره بین نویسان
  • سلام وب زیبایی است.به ما هم سر بزنید http://zarebinebahman.blog.ir/

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی