تا جفنگ هست زندگی باید کرد
يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۱ ق.ظ
(جفنگی شده شعر سهراب در زمستان)
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
من در این آبادی پی چیزی بودم
پی گرما شاید
پی ابری ،ریگی،تگرگی
پی برفی ماندم،سوز می آمد ،گوشگیر داشتم
چه کسی وزوز کرد؟
اسکی کردم
باشگاهی سر راه
لب بازی
گیوه هارا کندم ونشستم،پام یخ زد
من چه داغم امروز
و چه اندازه تنم تب دارد
نکند دارو گران باشد
چه کسی پشت تگرگان است
عصر یخبندان است
مهربانی هست،پرتغال هست،ایمان است
آری
تا جفنگ هست زندگی باید کرد
درشکمم چیزی است به رنگ سیب کبود
وچنان بیتابم که دلم میخواهد
بدوم تا دم در*،بنشینم
دور ها آوایی است که مرا میخواند:
آب قحط است!!!!!
اشاره به در دستشویی دارد.