:)
:)
:)
:)
:)
وقتشه نه!؟
:)
- ۵ نظر
- ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۸
وقتی در بدو تولد چشمهامون رو باز میکنیم
می پذیریم که قدم به زندگی بذاریم
زندگی ای متشکل از لحظه ها
لحظه هایی از گذشته ، حال و آینده
لحظه هایی که نظری در مورد برنامش نداریم
اما یه نکته در زندگی همه ما مشترکه
هیچ انسانی نمیتونه بدون تحمل درد و رنج به زندگی ادامه بده
گاهی این رنج ما رو تا کشته شدن پیش میبره
و گاهی ما رو میکشه
برای مردن
حتما نیاز نیست چیزی قلبمون رو از تپیدن باز بداره
تنها کافیه چیزی تو رو از زندگی کردن باز بداره
زندگی یه بازیه
یه بازی پیچیده و پرتنش
پر از فراز و نشیب
هیچ کسی نمیتونه بدون آسیب دیدن بازی کنه
ولی خوشبختانه
زندگی بازی ایه که مجبور نیستیم تنهایی بازی کنیم.
و اینجاست که میفهمیم
شاید
سخت ترین چیز در این زندگی تنها بازی کردن و تحمل تنهایی و بی کسیه
اما تا وقتی درد و رنج رو تحمل کنیم چه تنها و چه به همراه دیگران
ما زنده هستیم و به زندگی ادامه میدیم :)
کک ها موجودات ریز و جالبی هستند. خیلی خوب می پرند و نسبت به قدشان قهرمان پرش ارتفاع جانداران محسوب می شوند. اگر یک کک را در یک ظرف روباز قرار دهیم، کک به راحتی از آن بیرون می جهد ،حال اگر سرپوشی روی ظرف قرار دهیم کک پس از هر پرش با سرپوش برخورد میکند. پس از مدتی تلاش و کوشش و چند بار سرنگون شدن، کک به ارتفاعی میپرد که سرش به سرپوش برخورد نکند. حالا اگر ما سرپوش را برداریم در کمال تعجب میبینیم کک از ظرف بیرون نمی پرد بلکه تا ارتفاعی میپرد که سرش به سرپوش نمی خورد. درواقع با این که محدودیت فیزیکی رفع شده است اما کک در نظر میگیرید این محدودیت وجود دارد:)
فیل ها رو در نظر بگیرید. در سیرک ها زمانی که فیل بچه است، یک پایش را به تیرک میبندند. فیل تلاش میکند اما قدرت کافی برای رهایی ندارد و پس از مدتی رام محدودیت طناب می شود. وقتی فیل بزرگ و تنومند میشود در کمال تعجب میابیم که یک پایش را با همان طناب به تیرک میبندند. فیل به راحتی می تواند خویش را آزاد سازد اما اسیر محدودیت ذهنی و تجربه خویش شده است که می گوید تلاش بی فایده است و از طناب نمی شود رهایی یافت. فیل چنان توانایی هایش را محدود فرض کرده که محدودیتی که برایش معنی ندارد را میپذیرد.
اما انسان ها به واسطه روابط اجتماعی گسترده ای که با یکدیگر دارند نوع بالاتری از محدودیت را تجربه می کنند! به این نوع محدودیت می گویند محدودیت منتقل شونده!!!
این نوع محدودیت از ذهن شخصی به شخص دیگه منتقل میشه.
یعنی اگر ما جای فیل ها بودیم به بچه های خویش میگفتیم که برای رهایی از طناب اصلا تلاش نکنند و گربه را دم حجله میکشتیم!!! در این حالت همگی محدودیت هایمان را جمع میکنیم و به اشتراک میگذاریم.
این مکانیسم با این که در بقا به ما یاری رساند، به مرور زمان، ما را در گستره ای از محدودیت ها که طی سال های سال شکل گرفته مثل محدودیت های غلط اجتماعی و محدودیت هایی که نتیجه ناکامی اطرافیانمان است غرق میکند !!!!
هرشخصی در زندگی نیاز دارد گاهی بایستد و به خویش و اطراف بنگرد و محدودیت های ذهنی را شناسایی کند و کنار بزند!
سلام
وقتی به دنیای پروفایل پیکچرز ها قدم میگذارم.
اولین باریکه ی نوری که می تواند خبری حاکی از درخشش خورشید باشد ، نظرم را جلب می کند.
لبخند است!
مرموزترین جامه زیبایی ، که بشر می تواند به آن مجهز شود.
زیبایی و آرامشی که در تار و پود این جامه نهفته است؛ می تواند آکنده از شوق ، رضایت قلبی، معصومیت، درد و حتی غمی جان فرسا باشد. اما همیشه یادآور این نکته است:
لبخند بزن! تا لبخند شوی.
لبخند نه تنها زره ای محکم در برابر مشکلات است ، وجود را دل نشین تر میکند .
پس همیشه لبخند بزن جز زمانی که لبخند بآید محو شود .
با آرزوی کامیابی و لبخند
پ ن : این متن با دیدن لبخند خانم ف نوشته شد! با تشکر از ایشون که بی خبر باعث خلق این متن شدن!!!!
دل هرشخصی دروازه هایی داره! دروازه هایی که وظیفه حفاظت از قلعه رو بر عهده دارن! بعضی ها دروازه های دلشون باز تر از بقیست و بعضی ها هم همش دوست دارن بسته نگهشون دارن. :)
وقتی دروازه های دلتون مورد حمله قرار بگیره و بشکنه.
کولاکی آغاز میشه که بعضی عاشقشن و برای بعضی خوشایند نیست!!!!
از جنس تغیره :)
آیا بعد از این تغیر میتونی دروازه هات رو دوباره در اون نقطه ببندی!؟ واقعا فکر نکنم به این سادگی ها باشه :)
و حالا مسئله مهم تر اینه که قلعه دلت رو گسترش میدی و دروازه هایی جدید ، دور تر از دروازه قدیمی میسازی یا نه!؟ اگر واقعا لذت بردی و آیین جدید رو به دلت راه دادی! به عنوان مثال ملکه ای به قلبت راه دادی! مسلما دروازه های جدیدی خواهی ساخت و از ملکت حفاظت خواهی کرد!!!!
اما اگر با این آیین نسازی! سرنوشت این قلعه چه خواهد شد!؟
این است داستان یک قلعه!!!! شاید مهم ترین قلعه هر شخص در این دنیا!!!!!
قلعه ای که در هر شخص سیاست متفاوتی داره!
قلعه ای که برای بعضی ها بی در و پیکره !بعضی ها هم منتظرن با هرچیزی پرش کنن!
بعضی ها تغیرات رو سخت میبینن و دروازه رو با نمیکنن تا وقتی که میشکنه و ... !
بعضی ها قلعشون رو از دست دادن!!!!
بعضی ها چنان قدرتمند بازسازیش میکنن که هرکسی رو به تحسین وا میداره!!!!
...
کام روا باشید دوستان من :)
گاهی انتخاب کن، فقط یک لبخند بزنی! :)
انسان به عنوان یک موجود اجتماعی و غیرمعقول یا باید انتخاب کنه از کدوم راه بره یا فقط باید از یک راه بره. اگر انتخاب کنه که از کدوم راه بره .در شرایطی، ما طبق آخرین نتایجی که شاید باید به کار برده بشه پیشنهاد میکنیم لبخند بزنه، لبخند زدن کاربرد های زیادی داره هم میتونه راه رو به تزویر ببره و نقاب احمقانه ای باشه که به صورتت چسبوندی یا فقط راه رو عوض کنه و خلق کنه یا این که لبخند باشه نوعی لبخند که شاید راضی کننده باشه حداقل!! حالا شاید در یک موقعیت یا شاید یک برنامه طولانی تر به کار برده بشه و ختم کلام این که غیر از نوع اولش، به کار ببرش که حداقل از نظر تایید نشده من بهتره(و برخی علما!)!!!!
:)
(لبخند)
این متن جفنگ آلود الهام گرفته از خاطرات دختریست ایرانی که به سان تاجیست که بر سر ماه، میخ شده باشد!!!(معنی نامش بود!)
آخرین شبی که در اقامتگاه ماری لوکاس واقع در حوالی هانوفر اقامت داشتم و در حال صرف شیرینی آلمانی برلینا به همراه قهوه فرانسوی ساخت آلمان بودم و هیاهوی کودکان گریزپا را که در حال بسته بندی سوغات ها و صادرات آلمان و دیدن تدارکات آزاد کردن خاک آلمان بودند، تماشا مینمودم باد صبا از سالن اجتماعات گوته وزید و مژده ی پیژامه پارتی که نوعی جشن غرب زده ی غربی است را داد! اندر احوالات این جشن ملی که مانند جشن خداحافظی و آزاد سازی مناطق اشغالی در آلمان بود.خویش را به یک گلی گلی پیژامه ی فرانسوی با طرح شرقی آراستیم و با بالشی که به سان گرز تاب میخورد رهسپار قتل بالش و منت گذاشتن بر سر سالن گوته گشتیم!
در سالن گوته هر کس به کاری مشغول بود، از نواختن موسیقیجات غربی و تکخوانی ... گرفته تا داستان سرایی های ملی با زبان های عجق وجق! بنده به عنوان یک فرد موقعیت شناس ،هدفم را که غروری از جنس شلغم های روس داشت انتخاب نموده و چنان کوبیدم سرش را به بالش گران، که پولاد کوبند آهنگران!!!!1 اما بر خلاف تعجب بنده و ناله ی بالش بیچاره، نماینده ملت روس با تکیه بر سابقه ی تاریخی ی عبور موفقیت آمیز از خیانت ها، من جمله خیانت آلمانی ها در جنگ جهانی دوم و حرکت انقلابی لنین، از جای خویش برخواست و با تکیه بر سرما و نفت قطب شمال و حرصی که نسبت به تحریم های اتحادیه اروپا داشت و این مطلب مهم که روس جماعت نباید در آلمان شکست بخورد ، از ترحم من سو استفاده نموده و در یک حرکت جانانه غیر حماسی، مرا به تشک افکند و با بالش، کلمه ی حلاج (پنبه زنی) را به طرز دقیقی برایم صرف و به صورت کاملا عملی در مغزمان کوبید! و بنده زیر این حملات به یاد "نگه کن راه بیرون آمدن را"2 و برای برای حفظ مغز خویش ، راه دوراندیشانه را انتخاب و شایدم مجاب گشتیم تا قرارداد ترکمنچای را البته با تاریخ انقضا ی مشخص امضا فرماییم و پرچم سفید خویش را را به شکل بینهایت3 در هوا تکان دهیم!
از آن جایی که روس ها عاشق ملل دیگر و ترویج رقص بارینیا4 هستند و
اراده، اعتماد به نفسیست که چه نهان چه آشکارا ، تجلی هدف را در طبیعت انسان بر عهده گرفته است و اخلاق گوهریست که اراده را زیبا میسازد.
ارداده در کنار اخلاق بی شک شکوهمندترین خصلت دنیا محسوب می شود و از آن عشقی حاصل شود که آسمان ها به آن احترام می گذارند و این گونه است که اراده ی آراسته به اخلاق را همیشه قدرتمند می یابند.
.
.
وسیله ستیز با ترس نهفته در هر لحظه از زندگی، جز اعتماد به نفسی آکنده از اراده نخواهد بود.
ای فرزندان آدم
برخیزید و بجنگید!!!
... .-- . . - / --. .. .-. .-.. / .-- .... .- - .----. ... / -.-- --- ..- .-. / ..-. .- --.. . ..--.. / .-- .... -.-- / -- ..- ... - / -.-- --- ..- / .- .-.. .-- .- -.-- ... / . -..- .--. .-.. .- .. -. ..--..
:|
اگر در فلسفه صفر کیلومتر و مبتدی هستید و کتابی برای آغاز می خواهید بدون شک باید با این کتاب راهتان را آغاز کنید.