تعطیلات در جزایر الماس(قسمت 1)
صدای ویبره و زنگ ساعت آرامش صبح را درهم می شکند.
ستاره چشمانش را باز می کند. به بدن خود کش و قوسی می دهد و به آرامی از جایش برمی خیزد. یک شاخه گل رز به همراه یک یادداشت توجه چشمان خمارش را جلب می کند. یادداشت را بر می دارد.
"خورشید تابان زندگی من ، گرمای ابدی لحظاتم ، ستاره جون! صبح زیبایت بخیر!"
ستاره لبخندی می زند و میگوید: از دستت علی!
*****
هتل ماندارین شرقی در توکیو
علی گوشه عینکش را می فشارد!
به امیر زنگ بزن
چند ثانیه بعد
سیمای خواب آلود تارا در مقابل چشمان علی پدیدار می شود.
علی: صبح بخیر! امیر خوابه هنوز!؟
تارا: نه! اصلاح میکنه!
علی: ممنون از اطلاعات جامع! زودتر بیاین! نمیخوام کشتی رو منتظر بذارم!
*****
سروناز به دفتر فراز می رود!
سروناز: فراز
فراز: جانم!؟
- چرا داری من رو کنترل میکنی!؟
- جااان!؟ جریان چیست دقیقا!؟
- جینا کشتی سروناز رو نمایش بده
هوش مصنوعی دست به کار می شود و بر روی دیوار اتاق یک نقشه نمایان می شود و سپس نقشه بر روی یک نقطه قرمز در اقیانوس آرام زوم می شود!
فراز: خوب
سروناز: قابلیت شنود فعال شود!
دسترسی مجاز نمی باشد
سروناز: دیدی داری کنترلم میکنی.
فراز: آخه اینارو که قرار نیست اینطوری استفاده کنیم! جاسوسی و کنجکاوی شخصی نداریم!
- من که استفاده نمیکنم
فراز: پس از کجا فهمیدی!؟
*****
ماموران در سالن تجمع کرده اند و ... .
جزایر 5 گانه الماس 5 سال پیش توسط این شخص خریده شد! کسی که همه میشناسینش!
یک خرپول منحرف که خودش رو جای یه آدم خوب و باکلاس جا زده کسی که جهان رو قانع کرده این جزایر تفریحی هستند! درواقع این جزایر پوششی بر کار های اوست و ... . تو هرکاری که فکرش میکنید دست داره!
سپاه ، طالبان ، القائده ، دائش ، قاچاق انسان ، قاچاق اسلحه ، قاچاق مواد مخدر ، سلاح های میکروبی و ... .
ازتون انتظار دارم نقشه و هویت اشخاص رو ه خوبی حفظ کنید و گول قیافه معصومانشون رو نخورین و ... .
سوالی نیست!؟
قربان این عملیات رو بازار بورس تاثیر نمیذاره!؟
- این به ما مربوط نیست!
قربان فکر کنم این جا نوشته هلیکوپتر آپاچی!!!
- کاملا درست نوشته و ... .
این ملکه سیاه که همون نیست!؟
- دقیقا همون شخصه .اطلاعات بهار مرگ معروف به ملکه سیاه در انتها ذکر شده.
بچه ها! این یه عملیات ساده نیست! جنگ با شیطان سخت خواهد بود!
*****
در زیر چشمک ستاره ها و درخشش مهتاب ، روی یک نیمکت رو به اقیانوس، در طنین دل انگیز امواج ، ترانه روی پای مهیمن آرمیده است و دستان مهیمن به آرامی بر روی موی لخت ترانه سر می خورد .
در همان لحظه سکوت درهم می شکند.
-سلام! خوبین. چه خبر!؟ مزاحم نشدم؟ مزاحم نمیشم! فقط این آهنگ جدید اومده! میخواین بشنوین!؟
مهیمن و ترانه که از جا پریده بودند نگاه تندی به آیدین می اندازند!
آیدین:جدا مزاحم شدم؟
مهیمن: آیدین
ترانه به میان حرف مهیمن می پرد: قلبم اومد تو دهنم! میفهمی!؟
در همان لحظات بهار سر می رسد!
بهار : چیزی شده!؟
آیدین: خیر
ترانه: آیدین رو اعصابمونه! میخواست یه چیزی به تو بگه روش نمیشه!
آیدین: چی شد؟
بهار: چی میگی!؟
مهیمن :/
ترانه: می خواست بگه دوست داره!
آیدین: هان!؟؟؟
بهار که انگار منتظر فرصتی بود با لبخندی عمیق می گوید: تو برا من گل فرستادی؟ اگه ... .
مهیمن دست ترانه را میگیرد و به آرامی از صحنه خارج می شوند.
مهیمن: خیلی خشن عمل کردی! همه میدونن آیدین آدم خودش رو داره!
ترانه: حقش بود! خیلی هم مدارا کردم!
لحظاتی بعد
صدای فریاد آیدین و افتادنش در آب طنین انداز می شود!